نامه ای برای سی سال بعد

سادات خانوم و آقا سیدش

نامه ای برای سی سال بعد

سادات خانوم و آقا سیدش

۳۰
مرداد ۹۴

اعتماد بنفس بالا داشتن هم معضلیه ها !

چند روزی بود فیلـَ ـم یاد هندوستان کرده بود و بیاد کارشناسی دوست داشتم

برم ورزش دوچرخه سواری رو بصورت حرفه ای ادامه بدم

زنگ زدم تربیت بدنی و به آقایی که گوشی رو برداشت گفتم شهرستان هیئت

دوچرخه سواری بانوان داره عایا؟

ایشون گفتن نه

بعد گفت رشته های دیگه هست ، چرا دوچرخه سواری حالا؟

گفتم هم علاقه دارم هم قبلا کار کردم هم دوران دانشجویی مسابقات دانشگاه

شرکت کردم و رتبه سوم شدم.

آقاهه گفت جدی؟(با لحن تعجب آمیزانه) ، پس بعد از ظهر تشریف بیار تربیت بدنی

تا ترتیب ملاقات با رئیس دوچرخه سواری شهرستان رو بدم و شما اگه میتونی تو هیئت

رئیسه دوچرخه سواری بانوان مشغول بکار شو...میتونی که؟

بنده هم کاملا با اعتماد بنفس گفتم بله،چرا نتونم،خیلی هم خوب،ساعت 4 عصر خوبه؟

ایشون هم با رئیس تماس گرفتن و بعد گفتش که بله همون 4 خوبه.

گوشی رو که قطع کردم  خودم کلی به این کارم خندیدم که عضو هیئت رئیسه

شدن رو کجای دلم بذارم آخه

اولش تصمیم گرفتم قضیه رو مسکوت بذارم و بعد از ساعت 4 که رفتم و برگشتم به

خونواده بگم امروز چیکارا کردم...اما روح خبیثم نذاشت و ظهر که داداش کوچیکه اومد

خونه با خنده و هیجان قضیه رو براش تعریف کردم...اینجوری شده بود و بعدشم گفت

فرفر اعتماد بنفستو !!!!!

چن دیقه بعد داداش بزرگه و بازم تعریف کردن جریان دوچرخه سواری و خنده های بلند

داداش بزرگه و بازم شنیدن جمله "عجب اعتماد بنفسی داری تو! " حالا واقعا ساعت 4

میخوای بری؟میخوای بری چی بگی؟بگی 7-8 سال پیش یه بار مسابقات دانشگاه شرکت

کردی و جز نفرات برتر شدی ولی از اون موقع تا حالا دیگه حتی یه بارم پات به رکاب

دوچرخه نخورده؟

گفتم عاره ، چرا که نه؟ من میتونم !

خلاصه ناهار خوردن همش به خندیدن بدجنسانه داداشام به من گذشت و بعدشم

یه کوچولو استراحت و آماده شدن و پرواز بسوی تربیت بدنی.

اولین بارم بود که میرفتم قسمت اداری تربیت بدنی...ورزشگاه رفته بودم اما قسمت اداری نه!

یه مدتی چرخ زدم تا اتاق اون آقایی که صبح باهاش تماس گرفته بودم رو پیدا کردم ...حدودای

4:10 دیقه بود...در زدم و رفتم توی اتاق ، با استقبال گرم اون آقا مواجه شدم ولی هنوز

آقای رئیس نیومده بود...یه ده دیقه ای نشستم تا آقای نیکراه (نیکراد-نیکخواه-نیکزاد یا ... ؟!)

اومدن.یه آقای تقریبا مسن با ظاهر و قیافه بسیار شیک و باکلاس که عنوان سرمربی رشته

دوچرخه سواری شهرستان و رئیس هیئت رئیسه دوچرخه سواری داشتن.

بعد از حدود نیم ساعت صحبت کردن به نتیجه مشخصی نرسیدیم....ایشون گفتن

که چند وقت پیش شهرستان رشته دوچرخه سواری بانوان داشت اما با مخالفت

شدید عده ای (شما بخون فرماندار و امام جمعه و ...)مواجه شد! و فعلا این رشته بحالت

تعلیق دراومده ولی تا یکی دو ماه دیگه باز شروع بکار میکنه.

و اینک مشکلاتی که سر راه خانوما توی این رشته هس

1. خرید دوچرخه با خوده ورزشکاره حال اینکه این قانون فقط واسه خانوماس و خود

تربیت بدنی واسه آقایون دوچرخه تهیه میکنه! (آقاهه به من گفت از نظر مالی

مشکلی نداری واسه خرید دوچرخه و لوازم دیگه؟گفتم هزینه اش چقد میشه؟

گفت دوچرخه از 4 میلیون تومن تا 20 میلیون یا بیشتر + کفش مناسب دوچرخه سواری

که ارزونترینش حدود 250 هزار تومنه + لباس و کلاه و ...) هیچی دیگه با یه حساب

سر انگشتی بابام باید ماشینشو بفروشه تا من بتونم رشته ورزشی مورد علاقم

رو دنبال کنم

2. نداشتن پیست مناسب برای خانوما !

3. حتی توی مسابقات دوره های قبل هم برای ورزشکاران خانوم یه سری مشکلات

روحی و استرس هایی بوجود آوردن که هیچکدوم نتونستن مقام بیارن !

و

... (این رشته سر دراز دارد)

 

به این میگن فقر فرهنگیحالم از این همه تبعیض بهم میخوره...قشر تو سری خور

هستیم که خیلی مواقع بدجور جلوی پیشرفتمونو گرفتن که همیشه برامون مانع ایجاد

شده ولی بکوری چشم همه اونایی که چشم ندارن پیشرفت خانوما رو ببینن 

ما خانوما به بالاترین درجات علمی ، ورزشی ، اجتماعی و ... رسیدیم و خواهیم رسید.

منم حتما رشته ای رو که دوست دارم ادامه میدم حتی اگه همه باهام مخالف باشن.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۳۰
فرفر سادات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی