نامه ای برای سی سال بعد

سادات خانوم و آقا سیدش

نامه ای برای سی سال بعد

سادات خانوم و آقا سیدش

۳۱
مرداد ۹۴

از جمله کلیشه ای و تکراری دلم گرفته که بگذریم میرسیم به تکراری شدن اینترنت

به خز شدنش به دوره رکورد و عصر خاموشی

فقط برای من؟

برای همه؟

برای عده ای با طرز فکر های عجیب و غریب؟

حس میکنم دارم به جرگه نیهیلیسمیون میپیوندم

دلم یه چیز خارق العاده میخواد..روح سرکش من به زندگی یکنواخت و روتین عادت نداره

روزام که تکراری بشه حس مردگی بهم دست میده.

(خب مثلا همین الان یهویی دلم بانجی جامپینگ خواست...اونم نه بانجی توچال

دلم پرش از بلندترین برج جهان رو خواسته)

 

غرق شدن تو زندگی مدرن آدم رو افسرده میکنه..یه نگاه به دور و ورتون بندازین..همه

یا غرق گوشی های اندرویدشون شدن یا لپ تاپ و پی سی یه عده هم فیلمای ترکیه ای

داریم به کجا میریم؟

تازه جالب اینجاس که همش هم اتلاف وقته 

هی وِر وِر وِر وِر تو وایبر و واتس اپ و لاین و ...دریغ از یه صفحه مطالعه...دریغ از دیدن یه

برنامه آموزشی یه برنامه علمی یه مستند!

هرجایی از این دنیایی مجازی حالا چه موبایل چه کامپیوتر رو نگاه کنی چند نفر دور هم

جمع شدن و هی یه سری جوک مسخره و یه سری عکس و فیلم مسخره تر 

برای هم میفرستن و شادی کنان و قهقه زنان عمر عزیز(!) رو میگذرونن.

ههه!

وا اسفا !

خودمم که اصن نه وایبر دارم نه واتس اپ نه کامپیوتر کاری دارم نه تو فضاهای

مجازیم حتی اصن وبلاگم ندارم

فقط نمیدونم چجوری تو یکی از همین گروهای وایبری عضوم که همیشه با

موضوع های عجیب و غریبم و گاه به قول دوستان با موضوعات جنجالی خسته

کننده ی فرفری گروه رو به چالش میکشم.

من از بحث و تبادل نظر خیلی بیشتر لذت میبرم تا از کپی پیست جوکای

بی سر و ته و دست چندم...حالا نمیدونم عیب از منه یا از دیگران

مثلا همین چن دقیقه پیش بحث سفر به گذشته یا آینده بود

اکثریت قریب به اتفاق بچه ها هم گفتن مسلما اگه همچین امکانی براشون فراهم

بود به آینده سفر میکردن و از تکنولوجی های جدید استفاده میکردن بجای اینکه

برگردن به عصر حجر و در بی اطلاعی محض از خودشون و اطرافشون بسر ببرن

ولی من بشدت دوس دارم به گذشته برگردم...یه گذشته نزدیک یه گذشته دور

گذشته نزدیک ینی حدود چهل پنجاه سال قبل و خونه مادربزرگم و گذشته دور هم 

قرن 4-5-6 هجری

شما کدومشو دوس دارین؟

عاقا لُبّ مطلب اینه که داریم به کجا میریم...بهش فکر کردین اصن؟

ماهایی که تو عصری بودیم که هیچکدوم از این امکانات نبود این شدیم دیگه وای

به حال بچه های امروز!

یادمه بچه که بودم بابام هر عصر که از سر کار برمیگشت خونه برام کتاب

میگرفت با اینکه خسته بود وقت میذاشت و فرهنگ کتابخونی رو توی خونواده جا مینداخت

هنوز مدرسه نمیرفتم که یه عالمه کتاب داشتم...نه لزوماً کتاب داستان که

محبوب بچه هاس...کتابای من خیلی بالاتر از سنم بود...اما الان چی؟

برای تولد بچه 5 سالمون آیفون 6 میخریم تازه کلی هم فخر فروشی میکنیم

که بچمون هر امکاناتی بخواد براش فراهم میکنیم...بچمون که بدنیا میاد قبل از

اینکه به فکر اسم و گرفتن شناسنامه براش باشیم اول براش فیسبوک درست

میکنیم دوم یه وبلاگ با نام های مزخرف قند و عسل مامان ،فندق بابا،فرشته

دوست داشتنیه ما،چرکول کوچولوی من و ... بعد از طی این مراحل تشریف

میبریم ثبت احوال و ورودشو به این دنیا ثبت میکنیم!!!!!

جالبش اینجاس که 6-7 سال خودمون مطلب میذاریم تو فیسبوکش یا وبلاگش

بعد بمحض اینکه تونست الف رو از ب تشخیص بده با دستای مبارک خودمون

هُلش میدیم تو دنیای مجازی

بعد میگیم چرا سن بزهکاری اومده پایین! چرا اینجور ! چرا اونجور ! چرا خاک بر سرمون!

 

چطو شد؟

این پست چرا اینقد در هم برهمه ! چرا انسجام نداره!

احتمالا ربطی به آشفتگی فکری من داره؟

عاقا اصن ولش کنید من دیگه حرفی ندارم ! 

 تماس فِرت در ساعت '12:51

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۳۱
فرفر سادات

نظرات  (۲)

واقعیت تلخه.!:-(
پاسخ:
متاسفانه بله !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی